ابزار متحرك زیباسازی وبلاگ


لوگوی سه گوش

 شاعرانه







نويسندگان



آثار تاريخي مریم



دوستان مریم



من و دوستانم همه با هم



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





درد دل با خدا

خداجون سلام.

امروز خیلی دلم گرفته....

مگه نمی گن هر وقت دلت گرفت؛ برو پیش یه دوست و

باهاش درد دل کن تا آروم بشی؟

مگه نباید اون دوست باهات حرف بزنه و تو رو راهنمایی

کنه و از دل تنگی بیرونت بیاره؟

حالا اگه وقت داشته باشی منم واسه درد دلم  پیش تو اومدم...

اول با چند تا سوال میخوام شروع کنم...

چرا بعضی از آدما این قدر خود خواهن و فقط همه چیزو

واسه ی خودشون می خوان؟

چرا وقتی همین آدما متوجه می شن که کسی می خواد

پا جای پاشون بذاره مزنن قلم پاشو خورد می کنن؟

چرا این آدمای خودخواه اینقدر تو زندگی شون موفقن . با این

که اصلا خیرشون به هیچ بنی بشری نمی رسه؟

همیشه برام سوال بوده که چرا سختیا مال اوناییه که همیشه

رو به درگاه تو زاری می کنن؟

چرا اونایی که اصلا نمی دونن محبت ، مهر، دوستی و دوست

داشتن یعنی چه،تو زندگی شون .....؟

اینایی که می گم نه کفره و نه اهانت به کسی.

قصدم هم تیکه پرونی به هیچ کس نیست.

فقط ...

اصلا می رم سر اصل مطلب با این که خودت علت همه ی ناراحتی مو می دونی..

 

دوستم تعریف می کنه و می گه.واسه ی ارائه ی کاری هر چند کوچک،

پیش یک استاد برجسته و معروف رفتم ؛ که البته با هزار بدبختی پیداش

کرده بودم. واسمم خیلی مهم بود که در عین حال که کارمو می بینه و

نظرشو می گه راهنماییم کنه که اگه اشکالی  هست برطرفش کنم و

با راهنمایی ایشون یه کار خوب ارائه بدم.

خلاصه وقتی (با هماهنگی از قبل ) وارد محیط کار ایشون شدم . اولش که

ایشون حضور نداشتن و من حدود 4 الی 5 ساعتی پیش منشی ایشون نشستم و

معطل شدم . ولی به خاطر شوق و اشتیاقی که واسه به انجام رسیدن کارم  داشتم .

گذر زمان رو احساس نمی کردم .بالاخره استاد تشریف آوردن در حالی که با گوشی

موبایلشون صحبت می کردن.من به رسم ادب پیش پای ایشون ایستادم و ارض ادبی کردم

اما ایشون بدون هیچ توجهی به من وارد دفتر کارشون شدند و در را پشت سرشون بستند.

من رو به منشی کردم و پرسیدم . آیا حالا می تونم پیش ایشون برم؟ منشی پاسخ داد : 

اجازه بدهید من داخل دفتر بروم و از ایشون کسب اجازه واسه ی ورودتون کنم.

منشی وارد دفتر استاد ... شد و پس از 10 الی 12 دقیقه برگشت و پرسید:شما

با ایشون چه کاری دارید؟من با تعجب گفتم : من که تلفنی خدمت ایشون عرض کرده بودم

. واسه ی این اومدم که ایشون این کار منو ببینن و نظرشونو بگن . منشی کار را از من

تحویل گرفت و دوباره وارد دفتر استاد شد و در را پشت سرش بست. 

نیم ساعتی طول کشید که منشی از دفتر استاد بیرون آمد و کار را به من داد و گفت:

استاد نظرشونو گفتن. من که هنوزم امیدوار بودم خیلی خوشحال شدم و اونو از دست

منشی گرفتم و با اشتیاق نگاهش کردم . اما چشمتون روز بد نبینه .

یک دفعه ای دنیا دور سرم چرخیدو روی زمین افتادم . یک لحظه احساس کردم

که گونه هام خیس شدند . وقتی که چشمم رو باز کردم همون خانم منشی

رو دیدم که در حالی که آب به صورتم می پاشید می گفت : خانم چی شده پاشید .

می خواهید آمبولانس خبر کنم؟

من کم کم دور خودمو جمع کردم و پرسیدم استاد کجان ؟ من می خوام باخودشون

حرف بزنم. باید به من توضیح بدن که چرا این کارو با من کردن؟یعنی این کاری که

من این همه واسه اش وقت گذاشته بودم این قدر بی ارزش بود که فقط لیاقت یه

خط قرمزو داشت؟ ساعت حدو د  8 عصر بود و من هنوز موفق نشده بودم با استاد

صحبت کنم.بدون توجه به منشی به سمت اتاق استاد رفتم که متاسفانه در اتاق

ایشون قفل بود. منشی با خجالت و شرمندگی گفت : استاد تشریف شون رو بردن...

بله وقتی که من بیهوش روی زمین افتاده بودم استاد بدون هیچ توجهی از دفتر بیرون رفته بودند.

این بی توجهی فقط یک علت داشت و اونم این بود که استاد ... از این بیهوش شدنا

خیلی دیده بودن و این واسه اشون یه امر عادی شده بود.

فکرشو بکنید . ایشون یکی از اساتید برجسته تو این زمینه ی هنریه و متاسفانه

یادش رفته که خودش هم یه روز مثل حالای من بوده و یک استاد دیگه دستشو گرفته و

بلندش کرده تا به این جا رسیده.

چند وقت بعد من همون کارو با همون سبک و روش ، بدون هیچ تغییری به استاد موفق

دیگری نشان دادم و ایشان خیلی پسندیدند و خلاصه کار مورد تائید وزارت ارشاد و ...

قرار گرفت و خیلی زود به تعداد زیاد به بازار خودش ارائه شد.

 

حالا من از خودت جواب می خوام خداجون . این انصافه که یه نفر وقتی ببینه

کسی بهتراز خودش می تونه یه کاری رو ارائه بده بزنه به قام و قلم کار طرف

و نه انگار که اتفاقی افتاده بره بیرون و امضا خیرات کنه؟ آیا درسته که بیاد

تو تلوزیون و رادیو بشینه و دم از خیر خواهی بزنه و پوز موفقییت هاشو بده ؟

البته من به خاطر دوستم خیلی خوشحالم و از تو تشکر می کنم چون بالاخره

یه نفر بهتر رو پیدا کرد و موفق هم شد.

 واسه ی اون استاد مغرور هم آرزوی هدایت از طرف خودت رو دارم.

انشالله که سرش به سنگ بخوره و خودش راه درست رو پیدا کنه.

 

نوشته شده توسط یک دوستی که نخواست نامش برده بشه...

 

 

 

 

 

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






[+] نوشته شده توسط maryam pejoman در 10:4 قبل از ظهر | |



تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس